۳ دختر و ۳ پسر دارد. غانم سواری بازنشسته آموزش و پرورش است. در رشته زبان و ادبیات فارسی سالها معلم و دبیر دبستان و راهنمایی و دبیرستان بوده است.
تاریخ را هم دوست دارد وقتی از او میخواهم از خودش بیشتر بگوید، میگوید: همه دورانی که درس میخواندم تاریخ جزو دروسی بود که بسیاری از مطالب آن برایم ابهام داشت، گاه غزنویان، گاه سامانیان؟! در کنار تاریخ به بررسی و آشنایی آثار باستانی هم علاقهمند شدم. مدتی هم متصدی شورای فرهنگی بودم و از سال ۷۸ تا ۸۲ چهار سال به این سمت مشغول بودم و خوشبختانه به همت میراث فرهنگی، فرمانداری و بخشداری به عنوان رئیس انجمن میراث فرهنگی به مدت سه دوره انتخاب شدم و در حد توانم سعی کردم مفید باشم.
دو اثر در حمیدیه به ثبت میراث فرهنگی رساندم و مدتی هم در زمینه پیوستگی ادیان الهی تحقیق کردم و تعدادی از آثار باقی مانده از پیامبران را از جمله پدر حضرت دانیال(ع) را در دزفول باستانی، زیارت کردم و آثار بنی شعیب را در شعیبه شوشتر و همچنین مقبره حضرت ایوب را در مرو دشت شیراز و قدمگاه حضرت بنی خضر را در آبادان و قدمگاه بنی ابراهیم در هویزه را زیارت کردم که متأسفانه در این زمینه آن طوری که باید و شاید تحقیق صورت نگرفته است. بخصوص درباره شهر سوخته نمرود در باغ ملک هر چند آثار سوختگی در در و دیوار باقی مانده آن هنوز موجود است و مردم از کوچک و بزرگ آنرا بنام منجنیق میشناسند که با همت انجمن دوستداران میراث فرهنگی استان خوزستان آن را معرفی کردند.
یکی از موارد دیگر بحث «کوشک حمیدیه» است که به مساحت ۶ هکتار در چهار ساختمان در کنار رودخانه کرخه قرار گرفته است و در دوران جنگ تحمیلی محل استقرار تیپ الحدید، سپاه پاسداران و سپاه حمیدیه و گردان امام علی(ع) بوده است که متأسفانه بعد از پایان جنگ، شرکت آبیاری کرخه و شاوور در اقدامی که با میراث و فرهنگ باستانی، تناقض و منافات دارد در این محل باستانی مستقر شدند و با وسایل سنگین اقدام به تخریب و خرید و فروش آن محل کردند. بنظر من آنچه باعث سؤال میشود این است که میراث فرهنگی استان که معاونت حفظ و احیا را بر عهده دارد و از بودجه دولت حقوق میگیرند و با وجود آنکه در فهرست آثار ملی به شماره ۳۹۸۰ به ثبت رسیده است و به طور رسمی به دیوان محاسبات استان و کشور به عنوان اثر منحصر به فرد در جنوب غربی خوزستان معرفی شده است در حفظ و احیای این اثر چه اقدامی کرده است؟! آقای غانم سواری عکسهایی را هم مبنی بر سندیت این موضوع به ما نشان میدهد. از او درباره نقش حمیدیه در جنگ می پرسم و او میگوید: وقتی که عراق در حال پیشروی بود همین گوشه اتاق پنجره داشت، همین پنجره را با تیر زدند، کوچه به کوچه تیراندازی میکردند و شهر را تصرف میکردند اما ۸۰ نفر از رزمندگان و بچههای بومی شب هنگام به آنها شبیخون زدند و یکی از تانکهایی که در گل و لای شخصی که زمینش را آبیاری کرده بود، گیر کرد و بچههای محل توانستند جلوی پیشرویاش را بگیرند بالاخره صبح یک هلی کوپتر آمد و خلبان آن تا عصر با آنها جنگید و آنها را به عقب راند و اهواز را آزاد کرد. باور کنید جنگ را نمیدانستیم و نمیشناختیم و نمیدانستیم جنگ چیست؟
از بالای پشت بام نگاه میکردیم، برایمان قابل تصور نبود. مردم شهر را تخلیه کردند تا در عراقیها جنوب مستقر شوند و سپاهیان ایران کم کم مستقر شدند و شهر وسط قرار گرفت و خمپارهها از هر طرف میآمد.از آقای سواری میپرسیم در آن زمان شما چکار کردید؟ میگوید: جنگ که به درازا کشید، مدتی را به رامهرمز رفتیم و بعد دوباره برگشتیم اما خانهمان سه تا موشک خورده بود.
آن زمان یک استیشن آبی داشتم. ضروریات زندگی را داخلش ریختم و رفتیم دو سال رامهرمز بودیم. تدریس میکردم.
از آقای غانم سواری میخواهم در پایان هر چه دوست دارد بگوید و او میگوید: متأسفانه در منطقه ما هیچ کارخانهای نیست و مردمی که دستشان به دهنشان میرسد گاه کشت و زرع میکنند گاه گشت و گذاری در شهر دارند با رانندگی اموراتشان را میگذرانند و تعدادی هم تحت پوشش کمیته امداد هستند. به نظر من حمیدیه بخاطر نزدیکی با اهواز دارد میسوزد به همین دلیل هیچ کارخانهای اینجا برای اشتغالزایی وجود ندارد.اینجا شهر است اما مثل یک روستای بزرگ است.
به نظر من حمیدیه معنویت خاصی دارد، یکی از همکاران عزیز ما که تدریس در رشته فیزیک میکرد و ۷۰ درصد جانباز بود با آن همه درد به حمیدیه میآمد و تدریس میکرد من به ایشان گفتم چرا در اهواز تدریس نمیکنی؟ گفت: من به حمیدیه برای تسلی خاطر خودم میآیم و وقتی اینجا میآیم چهرههای بچههای معصوم را میبینم درد را فراموش میکنم.آقای سواری در پایان میگوید: این را هم بنویسید در منطقه حمیدیه سفلی، مسجد هم نداریم.
خبرنگار: سرور هادیان
نظر شما